appearance
use your smile to change this world , but dont let this world change your smile
درباره وبلاگ


شب در چشمان من است، به سياهی چشمانم نگاه کن... روز در چشمان من است، به سفيدی چشمانم نگاه کن... شب و روز در چشمان من است، به چشمانم نگاه کن... پلک اگر فرو بندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت...
چت باکس

نمی دانم چرا اینقدر از آمار می ترسم
و از لحن بیان مجری اخبار می ترسم
تورم رفته بالای چهل پنجاه اما او
دهد داد سخن از دَه ، از این انکار می ترسم
مرتب نسخه می پیچد برای مردم دنیا
خودش تب می کند اما، از این عطار می ترسم
خدا پشت و پناه او که دارد می رود، اما
اگر همزاد او آمد، از این تکرار می ترسم

ز کم کاری دولت بنده را هرگز ملالی نیست
به هر کاری که دولت می کند اصرار می ترسم
ز گنده گویی و گفتار های نغز مسئولان
که داده بارها دست من و تو کار می ترسم
ریال ما اگر با کاه شد هم سنگ باکی نیست
دلار اما اگر شد اندکی بیمار می ترسم
دلار از هیبت آن زید شد چون کاغذی پاره
اگر که پوند هم شد روزگاری خوار می ترسم



ادامه مطلب ...

نامه بخاری نفتی به سیلان که یگانه بود!

آنچه می نگارم نه برای کاستن از تقصیرم که برای داغیست که سالها بر دل دارم، و نه کپسول از کار افتاده اطفای حریق را یاری فرونشاندنش است و نه وزیر کار بلد! این کهن سرا ...
 
به گزارش پارس به نقل از مهر:

دخترکم، تو که در اوان نوجوانی، زندگی را بدرود گفتی، پیش از آن که پا بگیری از پا افتادی، آرزوهای بزرگت در دل کوچکت ماند، داغت تفتیده تر از داغم شد....آه....افسوس! عزیزکم.... می دانم، خوب می دانم که این منم تنها مقصر آنچه رخ داد، تو اما بر من خرده مگیر!


دخترم تو مدتهاست که با من آشنایی. اخلاقم را خوب می دانی. صدای غرغرهایم وقت درس ریاضی هنوز در گوشت طنین انداز است؟! بوی آشنای دود و نفتم که تو را یاد درس انشا می انداخت؟


من هم تو را خوب می شناسم. خنده های کودکانه ات در ذهن دود زده ام حک شده، سرفه هایت هنوز در گوشم هست، آنوقتها که تب می کردم و دودم در چشم و گلوی نحیفت می رفت! رو سیاهم دخترکم! رو سیاهم، رو سیاه!
به یاد داری، که دودم چگونه گیجتان می کرد؟ چگونه خواب آلودتان می کرد؟! چگونه درس را بر شما سخت می کرد؟! رویم سیاه!



ادامه مطلب ...
15 / 9 / 1391برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : atiye hashemi

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد.

زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد. در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه!»...!!!

3 / 9 / 1391برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : atiye hashemi

محرم، ماه باليدن است، نه ناليدن
بساطش آموزه است، نه موزه
تمرين خوب نگريستن است، نه خوب گريستن
نماد شعور مذهب است تا شور مذهب
و تلنگري ديگر!
منتظران مهدي (عج) به هوش باشيد!
حسين (ع) را منتظرانش كشتند ...



ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 168
بازدید کل : 64005
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1




<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 168
بازدید کل : 64005
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

 
 
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است |طراحی : پیچک